ایا ساقی از آن می ده که مستی بی حساب آرد
شرابی ارغوانی ده که رنج بی شما رآرد
غبار غم زرخسا رم مگر میخا نه بر گیرد
زکات می پرستان را بگو آن مرد کار آرد
بده جام می از دستم بگیر ای مهربا ن سا قی
بگو با بلبل محزون گلی از گلعز ار آرد
من بی خا نمان امشب در این بیتوته افتا د م
که شا ید میفروش ما دمی با ما کنار آید
کرم بنما بده جامی خلاصم کن از این محنت
اگر چه این می بیغش خماری در کنار آرد
(درویش)