یاعلی یا شاه مردان رخصتی خواهم زتو
روشنی بخش از وجودت حاجتی دارم زتو
یاعلی بگشا زبا نم نام تو از بر کنم
قدرت بنوشتنم ده شعرها سازم زتو
یا علی ای وارث پیغمبر ان د ین حق
گو شه چشمی نظر کن تا صفا یابم زتو
یا علی با کوله باری غم پناه آورده ام
با دلی آکنده ا مید و فا دارم زتو
یاعلی این سائل کوی تو ره گم کرده نیست
خادم کوی حسین است التجاء دارد بتو
یا علی دردم اگر در مان نگردد بر درت
هم د ر آن د نیا شکایت بر خدا دارم زتو
یا علی یاساقی کوثر بده جامی طهور
تا مگر درو یش باز آ ید پناه آرد بتو
(درويش)