دل و یران شده ام در تب و تاب است هنوز
شمع میسوزد و پرو ا نه بخواب است هنوز
غرق دریای غمم ساقی سیمین تن من
سر این گمشده در پرده حجاب است هنوز
تشنگا نت به تمنای یکی جام شراب
اندرین میکده با چشم پر آب است هنوز
گفته بودی در این میکده باز است هنوز
تو به رند مگر کار صواب است هنوز ؟
رخ ما زرد شد از بازی این چرخ نگون
قصه عشق در این فصل کتاب است هنوز
شب قدر است بیا ای گل گلخا نه من
نامه کو تاه ولی قصه دراز است هنوز
سا قیا از من د رو یش چه خطا یی سر زد
این چنین دل نگران مست وخراب است هنوز
( درویش )